
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، فریاد اصلاح طلبان در هر دوره با توجیهاتی همراه است که پس از مدتی به طنزی سیاسی تبدیل می شود و در بازه های زمانی مختلف بخصوص نزدیک انتخابات ها عمق فاجعه آن به نمایش گذاشته می شود. نقد عملکرد روحانی در زمانیکه آن ها از دولت رانده شده و سهمی زیادی در میان وزرا ندارند شروع شده و دقیقا در زمانی که جامعه ایران روحانی را یک شکست خورده تحلیل می کند حالا اصلاح طلبان با جو روز همراه می شوند و دولت را به باد نقد میگیرند هر چند نقد دولت بسیار کار درست و واجبیست اما رفتار های دوگانه و به نوعی ریاکاری سیاسی که عمدتا در برخورد های اصلاح طلبان دیده میشود موجب کاهش محبوبیت آن ها و عدم نفوذ گفتمان هزار شاخه شان میان مردم شده است. اصلاح طلبان حالا که نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری شده اند دست به ایجاد نهاد اجماع ساز زدند تا با اتفاق نظر میان احزاب کم جمعیتشان به کاندیدایی تماما اصلاح طلب برسند اما از گوشه و کنار دوباره صحبت از کاندیدا ائتلافی و مذاکره با لاریجانی شنیده می شود، حالا دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟
با این وجود میان این طیف سیاسی نیز اشتراک نظر متحدی به وجود نیامده و برخی از احزاب اصلاح طلب از این ساز و کار جدید استقبال نکرده اند بلکه صدا های متفاوتی از درون آن ها شنیده می شود که در پاسخ به چندگانه ی تصمیم گیری و چندگانه ی ایدئولوژی و چندگانه ی برنامه هایشان میگویند ما یک طیف گسترده سیاسی هستیم و به همین خاطر صداهای مختلفی از درون اصلاح طلبان شنیده می شود اما جامعه و مردمی که چشم انتظار بهبود وضعیت معیشت و فرهنگ خود هستند چه کاری به صدا های مختلف میان اصلاح طلبان دارند؟ مردم به یک برنامه و روش مشخص نیاز دارند تا بتوانند جریان سیاسی مطلوب خود را پیدا و حمایت کنند اما اصلاح طلبان حتی مشخص نمیکنند در دولت مطلوبشان چه روش اقتصادی پیش گرفته می شود و با چه برنامه ای خواهان بهبود وضع موجود هستند؟ آن ها هموراه در گوشه گود نشسته و به قول معروف میگویند لنگش کن!
اصلاح طلبان صداقت سیاسی با جامعه را فدای طیف بندی های قدرت کرده اند و همواره دم از تصمیمات جدیدی میزنند که با عمل آن ها متفاوت است. اگر دولت روحانی در عملکرد خود ناموفق شد با چه تضمینی اصلاح طلبان سراغ لاریجانی می روند و خواهان معرفی او به جامعه هستند؟ اگر دوباره کاندیدا ائتلافی اصلاح طلبان به نتیجه مطلوب نرسید آن ها باز هم به توجیهات پیشین خود ادامه میدهند؟ که ما سهمی در قدرت نداریم و رئیس جمهور ۲۵ درصد قدرت را در دست دارد؟ اگر چنین است چرا احزابشان فقط در زمان انتخابات ها در جامعه ظهور میکنند و حتی حرف یکدیگر را نیز قبول ندارند؟ به عنوان مثال عارف که زمانی کاندیدا تماما اصلاح طلب این جریان بود امروز در چه موقعیتعی قرار دارد؟رای دهندگان به او بابت عملکرد ضعیفش در مجلس از چه کسی باید پاسخ بخواهند؟ و اگر عارف مستقلا کاندید انتخابات شد اصلاح طلبان چه برخوردی نشان میدهند؟ این طیف سیاسی اول باید تکلیف خود را با خودش مشخص کند که چیست، چه میگوید و چه میخواهند بکند و کاندیدا های مختلف اصلاح طلب کدام یک مورد قبول کل این جبهه هستند؟ محسن رهامی، علی مطهری، محمدرضا عارف، پزشکیان و تعدادی دیگر از افراد نزدیک به این جبهه سیاسی در روز های اخیر اعلام کاندیداتوری کرده اند و در صورت تایید صلاحیت حتی دو اصلاح طلب در کنار هم مردم در انتخابات باید کدام گفتمان را از سوی اصلاح طلبان بپذیرند؟ ایا این نشان از بی اعتمادی درون جبهه اصلاحات نیست که هر کسی فارغ از نظر جمعی طیف خود کاندید انتخابات می شود؟ یا شاید هم نشان از سوار شدن بر موج روز جامعه باشد که هر کسی رای بیشتری داشت پشت سر او اجماع کنند؟ به طوریکه حتی اصولگرایان نیز صدایشان از این رفتار ها درآمده و یکی از فعالان سیاسی اصولگرا یا به طنز و یا به جد گفته بود اگر میرسلیم هم رای داشت اصلاح طلبان پشت سر او می ایستادند! اصلاح طلبانی که میگویند انتخاب روحانی برای نجات کشور بود اما در عمل شاهد شکست فجیع این جریان و دولت روحانی هم در سیاست خارجی و هم در سیاست داخلی هستیم؛ دولتی که در زمان حیات خود دو اعتراض سراسری شدید و چندین تظاهرات و تجمع صنفی مختلف را تجربه کرد و هیچ کدام از اصلاح طلبان پاسخگو نیستند که دولت مطلوبشان چرا به این سرنوشت دچار شد؟و با وجود تجربه دولت روحانی باز هم به سراغ کاندیدا ائتلافی رفته اند و باز هم رفتار های گذشته را تکرار میکنند. اصلاح طلبان حتی در صورت رسیدن به یک کاندیدا مشخص به علت احتمال شکست شاید شخصی را معرفی کنند که میدانند به قطع رد صلاحیت می شود تا بعد از آن فریادشان بلند شود که ما رای داشتیم اما رد صلاحیت شدیم!
*دکترسیدحسین آقاسیدمرتضی – کارشناس مسائل سیاسی